حرف دل

ساخت وبلاگ
امشب که دعاکردن حال دیگری دارد؛ می خواهم «به نام نامی سر»1 سجاده ام را به طرف نور بنشانم و به دعاکردن بنشینم. می خواهم دور سجاده ام 72 تا شمع روشن کنم. می خواهم تا سحر به این فکر کنم که پروانه، عاشق شمع بود یا شمع، عاشق پروانه؟...و می خواهم اینقدر به نور فکر بکنم که به نفس نفس بیفتم.از همان نفس زدن هایی که وقتی سه ساله بودم به آن دچار شدم.همان شبی که وقتی رفته بودیم تعزیه تماشا کنیم چون نمی دانستم کربلا کجاست از صدای گریه ی مردم ترسیدم و نفسم به شماره افتاد.آنشب مادرم مرا محکم به سینه اش چسباند و همان جا آهسته توی آغوش مطمئن مادرم خوابیدم.صدای مادرم هنوز یادم هست که دعا می کرد.انگار آنشب نیز مثل امشب، دعاکردن حال دیگری داشت و یادم هست که می گفت اگر دلت شکست, مطمئن باش مستجاب الدعوه شده ای.اما من که تا سه سالگی بلد نبودم دلم بشکند و نمی دانستم مستجاب الدعوه یعنی چه.من تا سه سالگی حتا نمی دانستم عاشورا یعنی کدام روز, و بعدا که جغرافیا خواندم باز هم باورم نشد کربلا فقط یک دشت بزرگ است.گویی کربلا در نظرم وسیع تر شده بود.حتا بزرگ تر از وسعت زمین.  یک شب که مثل امشب, از سجاده ام صدای سینه زنی می آمد و هوای اتاقم پر از بوی سیب شده بود، نشستم تا سحر به سرخی خون خدا فکر کردم.به دریا بودن و تشنگی فکر کردم.به گره های بسته ای فکر کردم که یک دختر سه ساله از روی مشکلاتِ کورِ مردم، باز می کند و ن حرف دل...ادامه مطلب
ما را در سایت حرف دل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8elahesaber2 بازدید : 25 تاريخ : يکشنبه 19 آذر 1396 ساعت: 19:06

انگار کتیبه ی دعا می بوسم

یا یکسره شربت دوا می بوسم


تو پشت سر منی، من اما دارم

از آینه ی بغل تو را می بوسم


#الهه_صابر

حرف دل...
ما را در سایت حرف دل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8elahesaber2 بازدید : 5 تاريخ : يکشنبه 19 آذر 1396 ساعت: 19:06

خیلی جرأت میخواد که بتونی برای خودت زندگی کنی.
راستی بهش فکر کردی؟
حرف دل...
ما را در سایت حرف دل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8elahesaber2 بازدید : 15 تاريخ : شنبه 25 شهريور 1396 ساعت: 2:08

دوستی همیشه همراه برایم نوشت:
به نظــرت اگه آدمــا میتونســـتن وجود داشتنشونو تعیین کنن،اصـــلا کسی هم به دنیا میومد؟


به فکر فرو شده ام...به نظر شما کسی به دنیا می آمد؟
حرف دل...
ما را در سایت حرف دل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8elahesaber2 بازدید : 43 تاريخ : دوشنبه 25 ارديبهشت 1396 ساعت: 7:42

متولد 75 بود و شبیه زن ها حرف میزد...

مثل دخترهای خجالتی نگاهش کردم و نفهمید ازش بزرگترم...تا اینکه خودم گفتم.

چه روزگاری شده...شلوغ و درهم برهم.

حرف دل...
ما را در سایت حرف دل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8elahesaber2 بازدید : 21 تاريخ : جمعه 8 ارديبهشت 1396 ساعت: 13:56

خوب میدانم که خیلی جسورم.اما باید یاد بگیرم صبور هم باشم...باید یاد بگیرم.باید...

+ از مکاشفه های اخیرم با خویشِ خویش
حرف دل...
ما را در سایت حرف دل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8elahesaber2 بازدید : 6 تاريخ : جمعه 8 ارديبهشت 1396 ساعت: 13:56

خیلی غمگینم
کسی رو ندارم براش بگم چقدر...کسی که بتونه بفهمه چقدر.
مطمئنم روزهای خطرناک و ناگزیری در راهن..یک روز مانده به نوروز در آینده نگری به مقامی رسیده ام که مپرس.چنانی که رنگ رخساره هم خبر میدهد از سر درون.
حرف دل...
ما را در سایت حرف دل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8elahesaber2 بازدید : 18 تاريخ : دوشنبه 30 اسفند 1395 ساعت: 0:03

"دوستش دارم.."

امروز بالاخره اعتراف کردم..اول به خودم.

حرف دل...
ما را در سایت حرف دل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8elahesaber2 بازدید : 10 تاريخ : شنبه 28 اسفند 1395 ساعت: 2:47

به اندازه دربازکن نوشابه,اگر میفهمیدیدلم تا حالا باز شده بود الهه صابر اساسا بعضی شعرها باید ناگهانی باشند.چه نوشتنشان برای بار اول چه برای بار صدم...ناگهانی به نظرم رسید آدمهایی در زندگی م دارم که خداوکیلی در حد قاشق هم نیستند حرف دل...ادامه مطلب
ما را در سایت حرف دل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8elahesaber2 بازدید : 15 تاريخ : شنبه 21 اسفند 1395 ساعت: 1:53

ازم یه سوال فیزیکی پرسید و بعد گفت:وااا مگه رشته ت فیزیک نیست؟؟؟
چاره ای نبود...به سادگی کلامش خندیدم و ... رفتیم.
حرف دل...
ما را در سایت حرف دل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8elahesaber2 بازدید : 21 تاريخ : شنبه 14 اسفند 1395 ساعت: 3:45